سپاه دوست کزین سو سوار می گذرید از جامی غزل 283

سپاه دوست کزین سو سوار می گذرید

1 سپاه دوست کزین سو سوار می گذرید ز روی لطف به سوی فتادگان نگرید

2 سوی شکار شد آن ماه و من به ره ماندم خدای را غم حال من شکسته خورید

3 به خواریم مگذارید بر ره افتاده که پیش چشم من از جان و دل عزیزترید

4 قلاده سگ کویش به گردنم فکنید کشان کشان ز پیش تا شکارگه ببرید

5 کرم کنید و ستانید نیم جان مرا به خاک سم سمند سوار من سپرید

6 اگر شماره خیل سگان خویش کند مرا به سهو هم از خیل آن سگان شمرید

7 نکرد در دلتان جای ناله جامی دریغ کز غم ارباب درد بی خبرید

عکس نوشته
کامنت
comment