کؤوس الراح دارت خذ ید الساقی و قبلها از جامی غزل 11

کؤوس الراح دارت خذ ید الساقی و قبلها

1 کؤوس الراح دارت خذ ید الساقی و قبلها که باشد در کف او قوت جان‌ها قوت دل‌ها

2 ز صد سالک سوی مقصد یکی ره برد و باقی را شد اندر راه دامنگیر آب و خاک منزل‌ها

3 به جان اندر خطر در بحر غواصان پی گوهر نشسته از خطر ایمن صدف‌چینان ساحل‌ها

4 چه گویم وصف آن شاهد که تا باشد جهان باشد حدیثش نقل مجلس‌ها جمالش شمع محفل‌ها

5 شتر رقاص گردد بر مغیلان چون شود حادی به وصف کعبه وصلش جرش جنبان محمل‌ها

6 بریز ای دیده بر خاک مذلت گریه حسرت که گل‌های کرامت بردمد روزی ازین گل‌ها

7 رخ خدمت متاب از صحبت پیر مغان جامی که آنجا می‌شود دفع بلاها حل مشکل‌ها

عکس نوشته
کامنت
comment