ای کامگار از مسعود سعد سلمان دیوان اشعار 1

مسعود سعد سلمان

آثار مسعود سعد سلمان

مسعود سعد سلمان

ای کامگار سلطان،انصاف تو به گیهان

1 ای کامگار سلطان،انصاف تو به گیهان گشته عیان

2 مسعود شهریاری،خورشید نامداری اندر جهان

3 ای اوج چرخ جایت،گیتی ز روی و رایت چون بوستان

4 چون تیغ آسمان گون،گردد به خوردن خون همداستان

5 باشد به دستت اندر،از گل بسی سبک تر گرز گران

6 بر تیز تگ هزبری،برقی که گردد ابری زیر عنان

7 کوهی که باد گردد،چون گردباد گردد در زیر ران

8 پیش رفیع تختت،از طوع و طبع بختت بسته میان

9 کس چون تو ناشنوده،عادل چو تو نبوده نوشین روان

10 در هیچ روزگاری،کس چون تو شهریاری ندهد نشان

11 در شکر و مدحت تو،پاینده دولت تو شد همزبان

12 آمد بهار خرم،شد عرصه های عالم پر گلستان

13 از دست هر نگاری،نیکوتر از بهاری باده ستان

14 در عز و ناز و شادی،بر تخت ملک بادی تا جاودان

عکس نوشته
کامنت
comment