1 عدل تو چو سایه بر ممالک پوشد کان ماند و بس که از کفت بخروشد
2 چون مینوشی که نوش بادت گویی خورشید به ماه مشتری مینوشد
1 جمالت عشق میافزاید امروز رخت غارتکنان میآید امروز
2 مه و خورشید در خوبی و کشی غلام روی خوبت شاید امروز
1 دست در روزگار مینشود پای عمر استوارمینشود
2 شاهد خوب صورتست امل در دل و دیده خوار مینشود
1 هرکس که ز حال من خبر یابد بدعهدی تو به جمله دریابد
2 بر من غم تو کمین همی سازد جانم شده گیر اگر ظفر یابد