1 قاضی پسرش در رمضان خورد شراب وآنگه به لواط کرد بیچاره شتاب
2 ای زمره اسلام بگویید جواب کافر به اگر چنین مسلمان خراب
1 نگاری دلبری دارم چو زلف خود ز من سرکش به جان قربان شدم او را نمیگیرد دلم ترکش
2 ز حد بگذشت مشتاقی به جام باده ی باقی لبالب کن قدح ساقی به یاد لعل او درکش
1 جعد مشکینت که دل وابسته سودای اوست بسته افسون سحر چشم مارافسای اوست
2 گر دلم پروانه آن شمع روشن شد چه شد ای بسا دلها که چون پروانه ناپروای اوست
1 مسلمانان دلی دارم جراحت ندانم تا مرا زین دل چه راحت
2 لبم ریش دلم را تازه دارد ز بس کان لب همی ریزد ملاحت