1 یوسف هندی نژاد من مرا از بر گریخت دل کجا ماند به جای خویش چون دلبر گریخت
2 بود هندستانی و از روی خود مهتاب دید زان به شبگیر بلند آن شوخ مه پیکر گریخت
3 آنکه پروردم به صد خون جگر در دیده اش عاقبت چون قطره ی اشکم ز چشم تر گریخت
4 اعتمادی بر غلامان سیاه ای خواجه نیست سایه از همرنگی ایشان ز پیغمبر گریخت
5 طاقت سوز فراق او دلم با خود ندید آتشی دارم کزو چون دود خاکستر گریخت
6 صد تمنا بود دل را از وصال او سلیم کارها بسیار با او داشتم، کافر گریخت