- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به شوخی برق را راه تپش بر بال و پر بندد به تمکین کوه را چون کوچک ابدالان کمر بندد
2 دل از ترک علایق کامیاب مدعا گردد بلی این نخل چون برگش فرو ریزد ثمر بندد
3 فغان از موج خیز عشق کز دل تا سر مژگان به طفل اشک صد جا ره ز خوناب جگر بندد
4 حلاوت تا به مغز استخوانش را فرو گیرد کمر بر کام بخشی آنکه همچون نیشکر بندد
5 دلم از بسکه جویا سردمهری دیده از خوبان سرشکم بر سر مژگان به آیین گهر بندد