1 جان را دگر اقبال ز در باز آمد دل را دگر آبی به جگر باز آمد
2 حاسد چو مرا بدید اکنون گوید کان «اوحد» شوریده دگر باز آمد
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 بیرون تر ازین جهان جهانی دگر است جز جنّت فردوس مکانی دگر است
2 آزاده نسب زنده به جانی دگر است وآن گوهر پاکشان زکانی دگر است
1 در دایرهٔ وجود موجود تویی مقصود نگویمت که معبود تویی
2 گر در غزلی نام خط و زلف برم می دان که بهانه است مقصود تویی
1 در هیچ سری مایهٔ اسراری نه کس را خبر از اندک و بسیاری نه
2 هر طایفه ای گرفته کاری بر دست و آنگاه به دست هیچ کس کاری نه
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **