-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نام جانرا نتوان برد که جانان اینجاست منه آن زلف که سودای دل و جان اینجاست
2 زاهد آمد زدر و دید بت حور سرشت گفت اینجا نه بهشتست که غلمان اینجاست
3 هر طرف حور وشی جام زکوثر بر کف در گمانم که مگر جنت رضوان اینجاست
4 خضر خطت بلب لعل اشارت میکرد تشنگان مژده که سرچشمه حیوان اینجاست
5 بور ای عقل که دل منزل عشق ازل است بگذر ای دیو که مأوای سلیمان اینجاست
6 غنچه خامش بنشین کان گل خندان آمد ابر گو لاف مزن دیده گریان اینجاست
7 مست پیمان شکنم آمده پیمانه بکف جای بشکستن پیمانه و پیمان اینجاست
8 پیش زلفش نتوان سر بسلامت بردن گو زمیدان ببرد چون خم چوگان اینجاست
9 گفتی آشفته پریشانیت امشب از چیست چکنم حلقه آن زلف پریشان اینجاست