-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 ای حقه ی نقد جان بر طاق دو ابرویت وی حلقه ی جان و دل پیرامن گیسویت
2 تشویش خردمندان از باد صبا بودی گر هیچ گذر کردی بر سلسله ی مویت
3 از پیرهن یوسف تا بیش نگوید کس بر باد فشان یک شب سامک چه ی خوش بویت
4 شاید که کند دعوی کز خلد همی آیم آن را که گذر باشد بر خاک سر کویت
5 وصف لب شیرینت چون من که کند الّا هنگام شکر خوردن طوطی سخن گویت
6 چون جام به کف گیری با آن همه گیرایی گرمی نکند صهبا با نازکی خویت
7 تا چشم زدم بر هم بربود مرا از من ختم است فسون کردن بر غمزه ی جادویت
8 جز با تو نمی باشم زیرا نتوان بودن در مظلمه ی هجرت بی مشعله ی رویت
9 بی چاره نزاری را مرجع تو و ملجأ تو عیبش نتوان کردن گر میل کند سویت