1 جانیست مرا و نیست اندر خور تو غایت ز بر من است و اندر بر تو
2 لطف تو هزار در برویم بگشاد دیگر نروم به هیچ باب از در تو
1 شرر آتش هجران تو در سینه ماست پرتو عکس خیال تو در آیینه ماست
2 همدمی نیست که لا او نفسی بنشینم جز غم عشق تو کان مونس دیرینه ماست
1 زبس که می کند آن چشم فتنه بر من ناز به جان رسید دل از عشوه های آن طناز
2 تطاول سر زلفس نمی توانم گفت که کوتهست مرا عمر و قصه ایست ذراز
1 ای قامت بلند تو ما را بلای دل چون من که دیده ای که بود مبتلای دل
2 از دست دیده کار دل من به جان رسید ای دیده ای که چه کردی به جای دل