1 جانیست مرا و نیست اندر خور تو غایت ز بر من است و اندر بر تو
2 لطف تو هزار در برویم بگشاد دیگر نروم به هیچ باب از در تو
1 ما به گلزار عذارت همه در بستانیم از خیال می لعلت همه سر مستانیم
2 نیم جانیست که در پای تو انداخته ایم نیست لایق چه توان کرد تهیدستانیم
1 ای جمال تو مرا شمع شب افروز امشب شمع گو مشعله داری ز تو آموز امشب
2 شمع را تاب تو چون نیست از آن میسوزد گو چو پروانه درین سوز همیسوز امشب
1 ما را به کوی وحدت تا با تو آشنائیست از خاک آستانت در دیده روشنائیست
2 هم بی تو مستمندیم هم با تو دردمندیم این عقد مشکل آمد وقت گره گشائیست