-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جان وصال تو تقاضا میکند کز جهانش بیتو سودا میکند
2 بالله ار در کافری باشد روا آنچه هجران تو با ما میکند
3 در بهای بوسهای از من لبت دل ببرد و دین تقاضا میکند
4 بارها گفتم که جان هم میدهم همچنان امروز و فردا میکند
5 غارت جان میکند چشم خوشت هیچ تاوان نیست زیبا میکند
6 زلف را گو یاری چشمت مکن کانچه بتوان کرد تنها میکند
7 چند گویی راز پیدا میکنی راز من ناز نو پیدا میکند
8 آتش دل گرچه پنهان میکنم آب چشمم آشکارا میکند
9 آنچنان شوخی که گر گویند کیست کانوری را عشق رسوا میکند
10 گرچه میدانم ولیکن رغم را گویی ای مرد آن به عمدا میکند