جان از آن لب‌ها حکایت می‌کند از جامی غزل 304

جان از آن لب‌ها حکایت می‌کند

1 جان از آن لب‌ها حکایت می‌کند طوطی از شکر روایت می‌کند

2 هرکه می‌گوید حدیث سلسبیل زان لب نوشین کنایت می‌کند

3 از رقیبان می‌کند پهلو تهی جانب ما را رعایت می‌کند

4 چشم شوخش می‌کشد تیغ جفا لعل جان‌بخشش حمایت می‌کند

5 دور ازان لب جان یکی نالان نی است «بشنو از نی چون حکایت می‌کند»

6 زان لب همچون شکر مانده جدا «از جدایی‌ها شکایت می‌کند»

7 قتل جامی را چه حاجت زخم تیغ غمزه‌ای او را کفایت می‌کند

عکس نوشته
کامنت
comment