1 جان را هوای روی تو بر جای جان نشست مهر توام درون دل مهربان نشست
2 گنج روان توئی و بهر تار موی تو مار شکنج بر سر گنج روان نشست
3 هر دل که از کنار تو برخاست یک زمان جان داد و از میان جهان بر کران نشست
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 عاجز شدن ای دوست ز ناز تو عجب نیست کین قاعده ناز تو جنگیست نه بازی
1 روز طرب رخ نمود روزه به پایان رسید رایت سلطان عید بر سر میدان رسید
2 خسرو شب سجده برد بر در سلطان روز دوش ز درگاه او پشت به خم زآن رسید
1 دلا دلا ز بلا هیچگونه نهراسی حدیث عشق کنی و حریف نشناسی
2 کمر به عشق بتانی ببسته که میان ببسته اند به زنار های شماسی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **