جان بر لب و ز یار هزار آرزو از محتشم کاشانی غزل 24

محتشم کاشانی

آثار محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

جان بر لب و ز یار هزار آرزو مرا

1 جان بر لب و ز یار هزار آرزو مرا بگذار ای طبیب زمانی باو مرا

2 زین تب چنان ره نفسم تنگ شد که هیچ جز آب تیغ او نرود در گلو مرا

3 آن بلبلم که جلوهٔ آتش گل من است در دام آرزو نکشد رنگ و بو مرا

4 از طره دو تا به دو زنجیر بسته است چون شیر وحشی آن بت زنجیر مو مرا

5 خوی بد است مائدهٔ حسن را نمک زین جاست حرص دیدن آن تندخو مرا

6 ذرات من ز مهر تو خالی نمی‌شوند گر ذره ذره میکنی ای فتنه‌جو مرا

7 در عاشقی مرا چه گنه کافریدگار خود آفریده عاشق روی نکو مرا

8 اقبال محتشم که چو طبعش بلند بود افراخت سر به سجدهٔ آن خاک کو مرا

9 تا آمدم به سجدهٔ سلمان جابری ناید به کس دگر سر همت فرو مرا

عکس نوشته
کامنت
comment