مرغ جان کردی هوای دانه های خال او از جامی غزل 820

مرغ جان کردی هوای دانه های خال او

1 مرغ جان کردی هوای دانه های خال او گر نبستی رشته لاغر تن من بال او

2 گر به قصد جان فرستد قاصد آن مقصود دل دل کند فرسنگها جان بر کف استقبال او

3 بس که بر دل خامه بار غم نهاد از شرح هجر شد خمیده همچو نون در نامه لام و دال او

4 خون کنم دل را و مالم در رکاب او ز چشم تا چو پای اندر رکاب آرد شود پامال او

5 رویش ار بیند فرشته گر کشد صد بی گناه یک گنه ننویسد اندر نامه اعمال او

6 صوفی دل حالها کرده ست دوش از ذکر دوست سینه ام چون خرقه چاک اینک گواه حال او

7 وصل جویان جامی و طعن رقیبان از قفا در به در درویش و غوغای سگان دنبال او

عکس نوشته
کامنت
comment