- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مراست رشتهٔ جان کاکل معنبر او فغان اگر سر موئی شود کم از سر او
2 نه کاکل است که بر سر فتاده سر و مرا همای حس فکنده است سایه بر سر او
3 برابری به مه او روی نکرد مهی که رو نساخت چو آیینه در برابر او
4 اگر نقاب گشاید گل سمنبر من به گلستان چه نماید گل و سمن بر او
5 مرا ز دولت صد سالهٔ وصال آن به که غیر یک نفس آواره باشد از در او
6 چو قتل بیگنهان خواهی ای فلک ز نهار بریز خلق من اول ولی به خنجر او
7 چو محتشم شرف این بس که خلق دانندم کمین بندهای از بندگان کمتر او