جامی

جامی

جامی
جامی

جان شیرین است گفتم آن دولب گفت آن از جامی غزل 381

غزل 381 ام از 3391 واسطة العقد - غزلیات

جان شیرین است گفتم آن دولب گفت آن دهان

1 جان شیرین است گفتم آن دولب گفت آن دهان در میان جان شیرین سر ما باید نهان

2 کی لطیفان را بود تاب درشتی این همه از دهان بیرون میاور سوی لب هر دم زبان

3 تو مرا جانی و تا گرد میان بستی کمر با تو دارم چون کمر ای نازنین جان در میان

4 چون رفیقان را نهی خوان با رقیبانم گذار با تن لاغر که بس باشد سگان را استخوان

5 شد تنم بر آستانت خاک و بی سامان سرم چون سری باشد جدا از تن جدا زین آستان

6 هرکست گوید زهی زو چین در ابرو افکنی در نمی آرد به زه ابروی تو سر چون کمان

7 حرز تو از چشم بد جامیست از بهر خدای چون گشایی پرده از عارض نخست او را بخوان

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر جان شیرین است گفتم آن دولب گفت آن دهان

شاعر شعر جان شیرین است گفتم آن دولب گفت آن دهان چه کسی است ؟

شاعر شعر جان شیرین است گفتم آن دولب گفت آن دهان جامی می باشد.

شعر جان شیرین است گفتم آن دولب گفت آن دهان در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر جان شیرین است گفتم آن دولب گفت آن دهان چیست ؟

قالب شعر جان شیرین است گفتم آن دولب گفت آن دهان غزل است

مضمون اصلی شعر جان شیرین است گفتم آن دولب گفت آن دهان چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی است.
ویدیویی