جان بچشمم در نیاید از ابن یمین فریومدی غزل 303

ابن یمین فریومدی

آثار ابن یمین فریومدی

ابن یمین فریومدی

جان بچشمم در نیاید ور نه جانت خواندمی

1 جان بچشمم در نیاید ور نه جانت خواندمی خوشتر از جان هم ندانم تا چسانت خواندمی

2 جان ندارد هیچ وزنی بی ثبات اندر جهان ورنه ایجان و جهان جان و جهانت خواندمی

3 حسن خلق عالم ار گشتی مجسم پیکری از لطافت اندران پیکر روانت خواندمی

4 ایچراغ جان اگر پروانه دادی حسن تو در شبستان صفا شمع روانت خواندمی

5 گر نسفتی لعل در بار ترا الماس نطق عقل باور داشتی گر بی دهانت خواندمی

6 پای سرو از شرم قدت گر بگل در نیستی در سرم گشتی که سرو بوستانت خواندمی

7 گر نبودی حسن ماه آسمانی مستعار روی آن داری که ماه آسمانت خواندمی

8 چون نمک داری جگر کردم کباب از بهر تو سر فرو ناری و گرنه میهمانت خواندمی

9 جان طلب گر کرده ئی ز ابن یمین بی کین دل کرد می تسلیم و ماه مهربانت خواندمی

عکس نوشته
کامنت
comment