- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رسید جان به لبم از بس آرزومندی هنوز وقت نیامد که باز پیوندی
2 به حالِ بنده که از دست میرود کارم مگر نظر کنی از غایتِ خداوندی
3 غریب کشتن و آزارِ دوستان جستن توقّع آن که ترحّم کنی و نپسندی
4 ترا رسد به لبی از نبات شیرینتر اگر از آن دهن تنگتر بر شکرخندی
5 نداشتی ز خدا و ز خلق شرم و حیا که دل ز جان من مُستمند برکندی
6 به جان مضایقتی نیست چون درافتادم تو هم مبالغتی کن اگر درین بندی
7 غمم نخوردی و گفتی نزاری آنِ من است هزار بار چنینم به خون درافکندی