-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جان در غم فراقت دل بر بلا نهاده مرغ دل ضعیفم در قیدت اوفتاده
2 دل بسته ام به زلفت مگشایش از هم ای جان زین رو که دیده جان بر روی تو گشاده
3 تو شهسوار عشقی بر بادپای هجران با تو چه چاره سازد بیچاره پیاده
4 بنشست پیش قدّت سرو چمن ز خجلت وانگه به پای ماچان بنگر که ایستاده
5 مسکین دل ضعیفم در عالم حقیقت گویی به عشق رویت از مادری بزاده
6 اخلاص ما به رویت بیرون ز حدّ و حصرست آن دم مباد این دل بیرون رود ز جاده
7 آن ترک شوخ چشمش دارد کمان ابرو از غمزه اش حذر کن چون مست شد ز باده
8 جز این و آن ندانم دانم که چشم مستش صد شور و فتنه باری اندر جهان نهاده
9 هر شب چو ماه کاهم در حسرت وصالش هر روز درد عشقش بر جان ما زیاده