جان خوشست، اما نمیخواهم از هلالی جغتایی غزل 10

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

جان خوشست، اما نمیخواهم که: جان گویم ترا

1 جان خوشست، اما نمیخواهم که: جان گویم ترا خواهم از جان خوشتری باشد، که آن گویم ترا

2 من چه گویم کانچنان باشد که حد حسن تست؟ هم تو خود فرماکه: چونی، تا چنان گویم ترا

3 جان من، با آنکه خاص از بهر کشتن آمدی ساعتی بنشین، که عمر جاودان گویم ترا

4 تا رقیبان را نبینم خوشدل از غمهای خویش از تو بینم جور و با خود مهربان گویم ترا

5 بسکه میخواهم که باشم با تو در گفت و شنود یک سخن گر بشنوم، صد داستان گویم ترا

6 قصه دشوار خود پیش تو گفتن مشکلست مشکلی دارم، نمیدانم چه سان گویم ترا؟

7 هر کجا رفتی، هلالی، عاقبت رسوا شدی جای آن دارد که: رسوای جهان گویم ترا

عکس نوشته
کامنت
comment