جان برای تو که از حکیم نزاری قهستانی غزل 877

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

جان برای تو که هم دردی و هم درمانم

1 جان برای تو که هم دردی و هم درمانم سر فدای تو که هم جانی و هم جانانم

2 با تو چون قامت تو از دگران آزادم بی تو چون وصل تو از بی نظران پنهانم

3 لوح سودای تو چون باد ز سر می گیرم در سر اندوه تو چون آب ز بر می خوانم

4 عشق روحانی سوزان تر از این ممکن نیست کز تف آه جگر برق همی سوزانم

5 گر خیالی ست کسی را و تصور بندد کز تو برگردم و خو باز کنم نتوانم

6 دیده بر قبضه ی ابروی کمان دارم و تیر بر جگر میخورم و روی نمی گردانم

7 شب هجران تو گر تا به قیامت باشد دیده بر هم نزنم ور مژه خون افشانم

8 گر سگم خوانی و کس باز نزاری خواند دهنش بشکنم و یا سه بدو برسانم

عکس نوشته
کامنت
comment