- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جان ندارد بی لب شیرین جانان لذتی بی عزیزان نیست عمر نازنین را لذتی
2 بر سر من کس نمیآید به پرسش جز خیال جز خیالش کس ندارد بر سر من منتی
3 شربت قند لبش میسازد این بیمار را کو لب او تا مرا از قند سازد شربتی؟
4 از غم تنهایی آمد جان شیرین نزد لب تا بیادش هر دو میدارند با هم صحبتی
5 حسرتی دارم که بینم بار دیگر روی یار گر درین حسرت بمیرم دور از ازو وا حسرتی
6 در درون دارم خروشی ای طبیبان پرسشی در سفر دارم عزیزی ای عزیزان همتی
7 آن همایون عید من یک روز خواهد کرد عود جان کنم قربان گرم روزی شود این دولتی
8 میفرستم جان به پیشش کاشکی این جان من داشتی در حلقه زلفش به مویی قیمتی
9 غیبتی کردند بدگویان به باطن زین جهت یک دو روزی کرد از سلمان به ظاهر غیبتی