جان به لب تا نرسید از عمادالدین نسیمی غزل 144

عمادالدین نسیمی

آثار عمادالدین نسیمی

عمادالدین نسیمی

جان به لب تا نرسید از تو به کامی نرسید

1 جان به لب تا نرسید از تو به کامی نرسید تا نشد دل ز جفا خون به مقامی نرسید

2 آن که از دست غمت خون جگر نوش نکرد از کف ساقی مقصود به جامی نرسید

3 کی شود محرم اسرار تجلی رخت چون کلیم از لبت آن کو به کلامی نرسید

4 دور خوبی به جهان گرچه بسی آمد و رفت بجز از دور جمالت به دوامی نرسید

5 نیست از اهل بصیرت، به یقین آن محروم کز لبت سلمه الله به سلامی نرسید

6 آتش غم که نصیب من دلسوخته بود منت از فضل الهی که به خامی نرسید

7 دل من رفت به کوی تو، بجویش، زنهار که چنین صید هوادار به دامی نرسید

8 شب هجران تو روزی به سر آید بر من کی دم صبح برآمد که به شامی نرسید

9 تا ز بند سر زلفت گرهی باز نشد بوی جان در همه عالم به مشامی نرسید

10 برو ای زاهد از این زهد ریایی بگذر کان که نگذشت ز ناموس به نامی نرسید

11 تا نشد چشم نسیمی ز غمت لؤلؤ بار گوهر نظم سرشکش به نظامی نرسید

عکس نوشته
کامنت
comment