- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جان چو بشنید که آن جان جهان باز آمد از سر راه عدم رقص کنان باز آمد
2 ای دل رفته ز پیش من و آزرده به جان لطف کن با من و باز آی که جان باز آمد
3 صبح اقبال من از کوه امل سر بر زد بخت بیدار من از خواب گران باز آمد
4 رفت و میگفت که آیم ز درت روزی باد هر چه او گفت ازین باب بدان باز آمد
5 بس که چشمم چو صراحی ز غمش خون بگریست تا به کامم چو قدح خنده زنان باز آمد
6 عمر ماضی چو خبر یافت به استقبالش حالی از راه بپیچید عنان باز آمد
7 در پی او دل سرگشته نایافته کام رفت و گردید همه کون و مکان باز آمد
8 چه طپی ای تن خشکیده چو ماهی در خشک! جان بپرور که به جوی آب روان باز آمد
9 جان بر افشان به هوایش چو نسیم ای سلمان! که بهار تو علیرغم خزان باز آمد