جان هوادار تو شد، فاش مکن از قاسم انوار غزل 399

قاسم انوار

آثار قاسم انوار

قاسم انوار

جان هوادار تو شد، فاش مکن اسرارش

1 جان هوادار تو شد، فاش مکن اسرارش دل به سودای تو افتاد، گرامی دارش

2 عشق یاغی شد و با ما سر غارت دارد وصل را گو که: عنایت کن و وامگذارش

3 مبتدی را بکرم جرعه تصدق فرما منتهی را مده آن جرعه ولی خم آرش

4 آنکه در شیوه عرفان حق خود را بشناخت گر همه نیر چرخست، منه مقدارش

5 دل من خسته زلفین کمان ابروییست در چنین حال مگر هم تو کنی تیمارش

6 یا رب، این مرغ اجل طرفه عجایب مرغیست خورد خون همه و سرخ نشد منقارش

7 قاسم از جان حقیقت خبری باز نیافت هرکه را نیست بدل داعیه دیدارش

عکس نوشته
کامنت
comment