جان ببوی وصل یار از کعبه از قاسم انوار غزل 210

قاسم انوار

آثار قاسم انوار

قاسم انوار

جان ببوی وصل یار از کعبه تا بتخانه رفت

1 جان ببوی وصل یار از کعبه تا بتخانه رفت دل بیاد چشم او در کنج هر میخانه رفت

2 زاهدا،در دور چشم مست یار از باده گوی دور ساقی باد باقی! نوبت افسانه رفت

3 سرخ شد گل درچمن چون خون بلبل را بریخت تا چرادر خون او شوریده دیوانه رفت؟

4 کشت درویشان بیدل را و دین شکرانه خواست گر بدین راضی شد ازما،یار درویشانه رفت

5 از زبان شمع روشن می شود بر عاشقان حالتی کز سوز شبهابر سر پروانه رفت

6 چشم مستش عاشقان را در سماع آورددوش راستی را،درسماع عاشقان مستانه رفت

7 بعد توبه رفت قاسم کاسه دردی بدست بر سر پیمانه آمد،در سر پیمانه رفت

عکس نوشته
کامنت
comment