- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جان آزاد گرفتار تن زار بماند همچو گنجی که نهان در ته دیوار بماند
2 از پریشان نظری گشته پریشان دلها دیده آن است که در حسرت دیدار بماند
3 روز را مهر به شب گر برساند عجب است بسکه حیران تو چون صورت دیوار بماند
4 تا به باغ آمده ای دست و دل سرو و چنار در تماشای سراپای تو از کار بماند
5 چون نگه در حرم دیدهٔ حیرت زدگان راز رسوای تو در پرده اسرار بماند
6 سرو را شرم قدت سلسله بر پای نهاد دید تا طور خرام تو ز رفتار بماند
7 تو به حال دل خود هیچ نمی پردازی حیف کاین آینه در پردهٔ زنگار بماند
8 همچو شبنم بود از بال نگه پروازش آن سبکروح که حیران رخ یار بماند
9 کی زکار دل خود بر بدر آری جویا چرخ سرگشتهٔ این نقطه چو پرگار بماند