جان آزاد گرفتار تن زار از جویای تبریزی غزل 488

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

جان آزاد گرفتار تن زار بماند

1 جان آزاد گرفتار تن زار بماند همچو گنجی که نهان در ته دیوار بماند

2 از پریشان نظری گشته پریشان دلها دیده آن است که در حسرت دیدار بماند

3 روز را مهر به شب گر برساند عجب است بسکه حیران تو چون صورت دیوار بماند

4 تا به باغ آمده ای دست و دل سرو و چنار در تماشای سراپای تو از کار بماند

5 چون نگه در حرم دیدهٔ حیرت زدگان راز رسوای تو در پرده اسرار بماند

6 سرو را شرم قدت سلسله بر پای نهاد دید تا طور خرام تو ز رفتار بماند

7 تو به حال دل خود هیچ نمی پردازی حیف کاین آینه در پردهٔ زنگار بماند

8 همچو شبنم بود از بال نگه پروازش آن سبکروح که حیران رخ یار بماند

9 کی زکار دل خود بر بدر آری جویا چرخ سرگشتهٔ این نقطه چو پرگار بماند

عکس نوشته
کامنت
comment