- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای جان و جهانرا ز رخت نور و نوائی وی بر در حسنت شه سیاره گدائی
2 مهرت نرسد جز بدل پاک که چون صبح آید نفس او ز سر صدق و صفائی
3 نقش رخت ایماه که بستست که هرگز نگشاد بزیبائی آن چهره گشائی
4 بادی که ز چین سر زلفین تو خیزد همچون دم عیسی بود اعجاز نمائی
5 نایافته طوطی بلب چشمه کوثر چون سرو سهی قامت تو نشو و نمائی
6 با اشک من و آه دلم باش که نبود سازنده تر و خوشتر ازین آب و هوائی
7 مائیم و دلی آینه کردار کزو نیست جز صیقل الطاف خوشت زنگ ز دائی
8 در دیده کشم سرمه صفت خاک درت را زیرا که نشانیست برو از کف پائی
9 جانی و جهان هیچ عجب نیست گرت نیست چون جان و جهان با من دلخسته وفائی
10 هم بگذرداین ظلمت شبهای فراقت هم سر زند از روز وصال تو ضیائی
11 تا چشم توان داشت ز اقبال تو دردی هرگز نکند ابن یمین میل دوائی