1 عیسی نفسا! تویی که هر دم لطف و کرم از نوم فرستی
2 وز قرصه آفتاب دولت قسمت همه پرتوم فرستی
3 مردم نیم از ره حقیقت؟ تا ختلی خو ش روم فرستی
4 هستی تو مسیح و من خر تو شاید که اگر جوم فرستی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 چون ترا غالیه بر گرد رقم ریخته اند بر زر روی من از اشگ درم ریخته اند
2 تا رقم زد خط رخسار ترا کاتب صنع عاشقان روح بر آن شکل رقم ریخته اند
1 نامزد غمی ز دهر ای دل سر گرفته هان زیر میا نه خوش نشین چون غم تست بیکران
2 صدمه آه من ببین سوخته چنبر فلک لؤلؤ روی من نگر ساخته گنج شایگان
1 کام روان باد دل شهریار بر همه کافی به جهان کامگار
2 عز فلک داور او رنگ بخش حرز ملک خسرو دیهیم دار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به