1 عیسی نفسا! تویی که هر دم لطف و کرم از نوم فرستی
2 وز قرصه آفتاب دولت قسمت همه پرتوم فرستی
3 مردم نیم از ره حقیقت؟ تا ختلی خو ش روم فرستی
4 هستی تو مسیح و من خر تو شاید که اگر جوم فرستی
1 زیوری از نو بدین چرخ کهن بر بسته اند گوهری شاهد برین دریای اخضر بسته اند
2 شب روان گلشن نیلوفری را همچو صبح رویها بگشاده اند این بار و زیور بسته اند
1 ز دور جنبش این چرخ سیمگون سیما چو سیم و زر شده گیر اشگ ما و چهره ما
2 چو زر و سیم شود اشگ این و چهره آن که هست بسته این چرخ سیمگون سیما
1 قدر ترا مرتبه ای استوار عمر ترا قاعده ای استوار
2 چون ز خروش و صف اندر نبرد گوش جهان کر شود از گیر و دار