جهد کن جهد که تیرش ز کمان از آشفتهٔ شیرازی غزل 415

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

جهد کن جهد که تیرش ز کمان می‌گذرد

1 جهد کن جهد که تیرش ز کمان می‌گذرد هرکه آن تیر و کمان دید ز جان می‌گذرد

2 عمرسان می‌گذرد جان جهانش به رکیب جهدی ای جان که زره جان جهان می‌گذرد

3 یک جهان فتنه بیاورد چو آمد در شهر تا چه از رفتن آن مه به جهان می‌گذرد

4 گفته بودی که زمانی به لبت لب بنهم هان دم بازپسین است و زمان می‌گذرد

5 یک فلک اخترش افتند به لرزه چو سهیل به یمن گر شبی آن برق یمان می‌گذرد

6 پیش رخسار بدیع تو بسی مختصر است وصف عشاق که از شرح و بیان می‌گذرد

7 افتدش آتش غیرت به دهان آشفته شمع‌سان نام تواش چون به زبان می‌گذرد

8 من و سودای تو از سود و زیانم چه غمست عاشق روی تو از سود و زیان می‌گذرد

9 هر کرا داغ غلامی علی بر جبهه است از سر سلطنت کون و مکان می‌گذرد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر