-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دی صبح دم که عارض او بینقاب بود چیزی که در حساب نبود آفتاب بود
2 صد عشوه کرد لیک مرا زان میانه کشت نازی که در میانهٔ لطف و عتاب بود
3 از دام غیر جسته ز پر کارئی که داشت میآمد آرمیده و در اضطراب بود
4 در انتظار دردم بسمل شدم هلاک با آن که در هلاک من او را شتاب بود
5 تا در اسیر خانه آن زلف بود غیر من در شکنجه بودم و او در عذاب بود
6 در صد کتاب یک سخن از سر عشق نیست گفتیم یک سخن که در آن صد کتاب بود
7 امشب کسی نماند که لطفی ندید ازو جز محتشم که دیدهٔ بختش به خواب بود