1 جانا ز تو تا به چند اندوه کشم وین بار غم گران تر از کوه کشم
2 دلدار اگر تویی و دلداده منم اندوه کشم از تو و انبوه کشم
1 ای که در دولت دین کم زنی چند دم از نسبت آدم زنی
2 آدمی آنست که دینی در اوست محو گمان کرده یقینی دراوست
1 شب که از هر کار دل پرداختی با حریفان نرد عشرت باختی
2 بزمگاهی چون بهشت آراستی مطربان حور پیکر خواستی
1 پیش شیخی رفت آن مرد فضول بهر بی فرزندیش خاطر ملول
2 گفت با من دار شیخا همتی تا ببخشد کردگارم دولتی