جانا ز گرد درد پر باد دامن ما از کمال خجندی

کمال خجندی

کمال خجندی

کمال خجندی

جانا ز گرد درد پر باد دامن ما

1 جانا ز گرد درد پر باد دامن ما وین دلق گرد خورده صد پاره در تن ما

2 دل ساکنی ندارد بی خاک آستانت ای خاک آستانت تا حشر مسکن ما

3 ما چشم خویش روشن دیدن نمی توانیم تا تو نمی نشینی بر چشم روشن ما

4 گفتم تیغ بر کش گفتی گناه باشد باد این گنه همیشه از تو به گردن ما

5 دی می شدم در آن کو آمد ندا ز هر سو کای عاشق سر و زر مگذر به گلشن ما

6 دانی چه گفت عیسی با عاشقان دنیی چندین حجاب بیند از نیم سوزن ما

7 شب با کمال ای تن در خواب شو که آن ماه آید به دزدی دل بر بام و روزن ما

عکس نوشته