جانا ز ناتوانی از خویشتن از هاتف اصفهانی غزل 62

هاتف اصفهانی

آثار هاتف اصفهانی

هاتف اصفهانی

جانا ز ناتوانی از خویشتن به جانم

1 جانا ز ناتوانی از خویشتن به جانم آخر ترحمی کن بر جان ناتوانم

2 اغیار راست نازت، عشاق را عتابت محروم من که از تو نه این رسد نه آنم

3 مرغ اسیرم اما دارم درین اسیری آسایشی که رفته است از خاطر آشیانم

4 نخلم ز پا فتاده شادم که کرد فارغ از فکر نوبهار و اندیشهٔ خزانم

5 زنهار بعد مردن فرسوده چون شود تن پیش سگان کویش ریزند استخوانم

عکس نوشته
کامنت
comment