1 جانا، تو به حسن اگر نلافی پیداست کندر دهنت موی شکافی پیداست
2 ما را دل سخت تو در آیینهٔ نرم مانندهٔ سنگ از آب صافی پیداست
1 بد میکنند مردم زان بیوفا حکایت وانگه رسیده ما را دل دوستی به غایت
2 بنیاد عشق ویران، گر میزنم تظلم ترتیب عقل باطل، گر میکنم شکایت
1 چون ندیدم خبری زین دل رنجور ترا در سپردم به خدا، ای ز خدا دور، ترا
2 شاد نابوده ز وصل تو من و نابوده توجفا کرده و من داشته معذور ترا
1 نوبهارست و چمن خرم و گلزار اینجاست ارم دیده و آرام دل زار اینجاست
2 بر سر خار چمن روی بمالیم چو گل گر بدانیم که باز آن گل بیخار اینجاست