جانا چه شد که پرسش یاران نمی کنی از جامی غزل 1002

جانا چه شد که پرسش یاران نمی کنی

1 جانا چه شد که پرسش یاران نمی کنی درمان درد سینه فگاران نمی کنی

2 دامن ز قطره های سرشکم نمی کشی همچون گل احتراز ز باران نمی کنی

3 بر من هزار تیغ جفا راندی و خوشم کین لطف با یکی ز هزاران نمی کنی

4 شیران همه شکار غزالان شوخ تو جز قصد صید شیر شکاران نمی کنی

5 ای گل بخند خرم و خوش گر چه رحمتی بر گریه های ابر بهاران نمی کنی

6 جام می است لعل تو لیکن به جرعه ای زان جام یاد باده گساران نمی کنی

7 جامی برآی لاله صفت خوش به داغ دل چون ترک عشق لاله عذاران نمی کنی

عکس نوشته
کامنت
comment