- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جانا چه شد که چنگ جفا ساز کرده ای ناسازیی چو بخت من آغاز کرده ای
2 دل را به دام طره طرار بسته ای جان را شکار غمزه غماز کرده ای
3 هرگز نکرده ای به نیاز من التفات ور زانکه کرده ای ز سر ناز کرده ای
4 مدهوشوار در قدمت سرفکنده ایم ما را به عشوه مست و سرانداز کرده ای
5 صد مرده بیش زنده شده ست از لبت چه عیب گر چون مسیح دعوی اعجاز کرده ای
6 خون خورده ام بسی چو صراحی که یک دمم در بزم وصل خویش سرافراز کرده ای
7 جامی روایح نفست داده بوی گل هر جا چو غنچه دفتر خود باز کرده ای