- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جانا چه باشد ار دل ما را دوا کنی رحمی به حال زار من بینوا کنی
2 ای لعل تو چو آتش و روی تو همچو ماه باشد که از کرم گذری سوی ما کنی
3 دادی هزار وعده به وصلم ز لطف خویش باشد کز آن هزار یکی را وفا کنی
4 عمریست تا ز جور غمت خسته خاطرم با من بگو تو راست که تا کی جفا کنی
5 تا کی در وصال ببندی به روی من تا کی به داغ هجر مرا مبتلا کنی
6 بر دوستان خویش ستم می کنی چرا دایم تو کام دشمن ما را روا کنی
7 ای دل تو تا به کی ننشینی ز جست و جوی بی شک جهان تو در سر این ماجرا کنی