- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جانا چه باشد ار نظری سوی ما کنی امّید خسته ای ز وصالت دوا کنی
2 تا بر شب وصال تو امّید بسته ام جانا تو میل هجر بگو تا چرا کنی
3 هستی تو پادشاه ملاحت چه کم شود از روی لطف گر نظری بر گدا کنی
4 بسیار وعده ای به وفا کرده ای کنون واجب بود که وعده خود را وفا کنی
5 یک دم به وصل خویش دو دست دلم بگیر کز پا درآمدیم تو تا کی جفا کنی
6 جانا طبیب درد دل عاشقان تویی از لعل لب مگر دل ما را دوا کنی