1 جانا چه بود که خاطری شاد کنی وز لطف، دل خرابی آباد کنی
2 مرگی نبود غیر فراموشی تو در خاک شوم زنده، گرم یاد کنی
1 چند به غمزه خون کنی خاطر ناشکیب را بر رگ جانم افکنی، طرّهٔ دلفریب را؟
2 این ستم دگر بود، کز تف خوی گرم تو گریه به کام دل نشد، عاشق بی نصیب را
1 مژده یاران که ازین منزل ویران رفتم رستم از جسم گران، از پی جانان رفتم
2 ای هزاران هوادار نفیری بزنید جستم از قید قفس، سوی گلستان رفتم
1 بنواز مغنی، دل غم پیشهٔ ما را از شعله بشو دفتر اندیشهٔ ما را
2 آن آتش سوزنده که پنداشتمش گل ازجلوه به هم سوخت، رگ و ریشهٔ ما را