1 جانا به غریبستان چندین بنماند کس باز آی که در غربت قدر تو نداند کس
2 صد نامه فرستادم یک نامهٔ تو نامد گویی خبر عاشق هرگز نرساند کس
3 در پیش رخ خوبت خورشید نیفروزد در پیش سواران خر هرگز بنراند کس
4 هر کو ز می وصلت یک جام بیاشامد تا زنده بود او را هشیار نخواند کس
دیدگاهها **