1 جانا بنشین و زان دو لب در گوشم گوش یک سخن و ز ناله کن خاموشم
2 ور نی ز خراش دل خود بخروشم خود را و تو را به عالمی بفروشم
1 ای به شکر خواب سحر داده هوش خیز که برخاست ز مرغان خروش
2 مرغ سحر زنده و تو مرده ای او ز نوا گرم و تو افسرده ای
1 شب که از هر کار دل پرداختی با حریفان نرد عشرت باختی
2 بزمگاهی چون بهشت آراستی مطربان حور پیکر خواستی
1 خورده دانی گفت با وامق به راز کای ز داغ عشق عذرا در گداز
2 می بری عمری به سر در جست و جوی چیست مقصودت ز جست و جو بگوی