- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جانا دلم از غمت به جان آمد جانم ز تو بر سر جهان آمد
2 از دولت این جهان دلی بودم آن نیز به دولتت گران آمد
3 آری همه دولتی گران آید چون پای غم تو در میان آمد
4 در راه تو کارها بنامیزد چونان که بخواستم چنان آمد
5 در حجرهٔ دل خیال تو بنشست چون عشق تو در میان جان آمد
6 جان بر در دل به درد میگوید دستوری هست در توان آمد
7 از دست زمانه داستان گشتم چون پای دلم در آستان آمد
8 گفتم که تو از زمانه به باشی خود هر دو نواله استخوان آمد
9 یکباره سپر بر انوری مفکن با او همه وقت بر توان آمد