جانا دلم از غمت به جان از انوری ابیوردی غزل 109

انوری ابیوردی

آثار انوری ابیوردی

انوری ابیوردی

جانا دلم از غمت به جان آمد

1 جانا دلم از غمت به جان آمد جانم ز تو بر سر جهان آمد

2 از دولت این جهان دلی بودم آن نیز به دولتت گران آمد

3 آری همه دولتی گران آید چون پای غم تو در میان آمد

4 در راه تو کارها بنامیزد چونان که بخواستم چنان آمد

5 در حجرهٔ دل خیال تو بنشست چون عشق تو در میان جان آمد

6 جان بر در دل به درد می‌گوید دستوری هست در توان آمد

7 از دست زمانه داستان گشتم چون پای دلم در آستان آمد

8 گفتم که تو از زمانه به باشی خود هر دو نواله استخوان آمد

9 یکباره سپر بر انوری مفکن با او همه وقت بر توان آمد

عکس نوشته
کامنت
comment