1 جانا! مددی به عمر کوتاهم ده دورم ز درت خلعتِ درگاهم ده
2 در مغزِ دلم نشستهای میسوزی یا بیرون آی یا درون راهم ده
1 چون شدستی ز من جدا صنما مُلْتَقَى لِمْ تَرَکْتَ بِیْ نَدَما
2 حق میان من و تو آگاه است هُوَ یَکْفی مِنَ الَّذی ظَلَما
1 شمع رویت را دلم پروانهای است لیک عقل از عشق چون بیگانهای است
2 پر زنان در پیش شمع روی تو جان ناپروای من پروانهای است
1 چه شاهدی است که با ماست در میان امشب که روشن است ز رویش همه جهان امشب
2 نه شمع راست شعاعی، نه ماه را تابی نه زهره راست فروغی در آسمان امشب
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند