1 جانا دهنت که هست چون چشمه نوش میآوردش ظلمت شب در آغوش
2 آن پنبه پندار که در گوش تو بود پشم آمد و یکباره برون کرد ز گوش
1 مشتاب ساربان که مرا پای در گل است در گردنم ز حلقه زلفش سلاسل است
2 تعجیل میکنی تو و پایم نمیرود بیرون شدن ز منزل اصحاب مشکل است
1 حسن تو را ممالک دلها مسخر است مقبل کسی که وصل تو او را میسر است
2 بر منزل مبارک تو هر که بگذرد گوید که این خلاصه هر هفت کشور است
1 مگر سنگین دل است و جان ندارد هر آن کس کاو چو تو جانان ندارد
2 مبادا زنده در عالم دلی کاو به زلف کافرت ایمان ندارد