1 جانا، ز دل ار کباب خواهی، دارم وز خون جگر شراب خواهی، دارم
2 با آنکه ندارم از جهان بر جگر آب چندان که ز دیده آب خواهی دارم
1 عشق، شوری در نهاد ما نهاد جان ما در بوتهٔ سودا نهاد
2 گفتگویی در زبان ما فکند جستجویی در درون ما نهاد
1 هر که را جام می به دست افتاد رند و قلاش و میپرست افتاد
2 دل و دین و خرد زدست بداد هر که را جرعهای به دست افتاد