-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جانا دو ابروی تو هلالی خمیده است چون آن هلال دیده ی عقلم ندیده است
2 از حد مبر جفا و بیندیش از وفا زان رو که خار جور تو در جان خلیده است
3 دانی که حال زار من خسته دل چه شد جانم به لب ز دست جفایت رسیده است
4 قدر وصال کعبه روی تو دلبرا داند کسی که راه بیابان بریده است
5 مرغ دل ضعیف من ای نور دیدگان اندر هوای کوی وصالت پریده است
6 گویی که صبر چاره ی کارت بود ولی صبر از برم چو آهوی وحشی رمیده است
7 ما با خیال دوست همه شب مصاحبیم لیکن به راه شوق دل ما پریده است
8 ما را به جز غمش نبود در جهان کسی گرچه به جای من دگری برگزیده است