جانا به جان رسید ز عشق تو از انوری ابیوردی غزل 8

انوری ابیوردی

آثار انوری ابیوردی

انوری ابیوردی

جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما

1 جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما دردا که نیستت خبر از روزگار ما

2 در کار تو ز دست زمانه غمی شدم ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما

3 بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبی فریاد و نالهای دل زار زار ما

4 دردا و حسرتا که به جز بار غم نماند با ما به یادگاری از آن روزگار ما

5 بودیم بر کنار ز تیمار روزگار تا داشت روزگار ترا در کنار ما

6 آن شد که غمگسار غم ما تو بوده‌ای امروز نیست جز غم تو غمگسار ما

7 آری به اختیار دل انوری نبود دست قضا ببست در اختیار ما

عکس نوشته
کامنت
comment